حجت الاسلام نامخواه در گفتگو با مهر گفت: وقتی یک جامعه و عقلانیت اجتماعی آن نتواند سازوکارهای تأمین عدالت را فراهم کند، سرو کله عدالتخواهی پارتیزانی پیدا میشود.
به گزارش گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر: تاریخ اندیشه همواره شاهد بروز و ظهور مکاتب مختلفی بوده است که هرکدام در دوره اوج، طرفداران سینهچاکی داشتند که جز آنچه ذیل تفکراتشان مطرح میشد هیچ عقیده و فکری برایشان رسمیت نداشت. هرکدام از این مکاتب و جریانها، در دورهای خاص مطرح شده و حتی ممکن بود علاوه بر جامعه هدف، گسترهای وسیعتر و بعضا حتی جامعه جهانی را تحت تأثیر خود قرار دهند. مارکسیسم نیز از آن جمله بود. مکتبی ی اجتماعی که ابعاد وسیع و زیرمجموعههای متنوعی را ذیل اندیشه متفکر و طراح خود یعنی کارل مارکس» در اواخر قرن نوزدهم مطرح کرد و اتفاقاً با اقبال هم مواجه شد و کماکان نیز برخی کشورها پیرو این خط فکری هستند.
اما نکتهای که در این میان مطرح و از اهمیت برخوردار است این است که نسخه افرادی چون مارکس با وجودی که از تأثیرگذارترین اندیشمندان محسوب میشوند و یا هرکدام از دیگر نظریهپردازان و فیلسوفان، به گواه تاریخ هرگز برای همه ملل نسخه درمان نبوده است. شاهد مثال جوامع اسلامی از جمله جامعه ایران که اندیشه و فرهنگ غنی ملی و اسلامیاش، با اصول مکتبی چون مارکسیسم سازگار نبوده و نیست هرچند که بسیاری سعی کردند به هر نحو شده این اندیشه را به بدنه فکری و اجرایی جامعه تزریق کنند.
چندی قبل آیت الله سید محمدمهدی میرباقری در واکنش به انحراف در مسیر عدالتخواهی گفته بود: گاهی عدالتخواهی تبدیل به عدالتخواهی می شود که ادبیاتاش دینی نیست. در دوران ما این گونه است که عدالت خواهی دارد مقداری آهنگ ادبیات مارکسیستی را از نو به خود می گیرد، نئومارکسیستها دوباره دارند ادبیات عدالتخواهی را گسترش میدهند و این خطر بزرگی است. با بیعدالتی باید مبارزه کرد، اما عدالت مارکسیستی نیز خودش نوعی بیعدالتی است و این در فضاهای مختلف به چشم می خورد و شنیده و دیده می شود، هرکس مال حلالی هم دارد شروع به حمله کردن می کنند. .
بر آن شدیم ظهور و بروز عدالت مارکسیستی در جامعه را از نظر یکی از پژوهشگران جویا شویم. آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفت وگوی خبرنگار مهر با حجت الاسلام مجتبی نامخواه» استاد حوزه و پژوهشگر است؛
ادامه مطلبحضرت (ع) میگویند: من یستأثر من الاموال یهلک» کسانی که در ثروت عمومی، انحصارطلبی میکنند و مافیای ثروت در جامعه تشکیل میدهند، هلاک میشوند. در همان لای دولةً بین الاغنیاء منکم» هم قرآن دقیقا به همین مافیاهای ثروت و سرمایهداری اشاره دارد. طبق فرمایش حضرت (ع)، کسانی که انحصارطلبی اقتصادی میکنند و قطبهای سرمایه تشکیل میدهند یهلک و یهلک» اینان هم خودشان را هلاک میکنند که هلاکت انسانی است و هم جامعه را هلاک میکنند. در جای دیگر میفرماید که اینها محاربند و با خدا و رسول (ص) اعلام جنگ دادهاند، چون حقوق مردم را پایمال میکند. یا در توصیف جامعهی فاسد و اهل دنیا و سرمایهداران شادخوار و عیاش میفرمایید: کلابٌ عاویة» اینها سگهای زوزهکشند و در قیامت هم به شکل انسان، محشور نمیشوند بلکه به شکل سگ و خوک و حیوانات محشور میشوند، اینها سگهای زوزهکشند که یأکل عزیزُها ذلیلَها»: قدرتمندها، ضعیفها را میخورند. و کبیرُها صغیرَها» بزرگانشان هم کوچکترهای خود را میخورند، یعنی سرمایهدارهای گردنکلفتتر، سرمایهدارهای جزء را له میکنند. قد اضلّت اهلها عن قصد السّبیل»: اصلا اینها مانع راه درست هستند و راه خدا را میبندند. این نظام آکل و مأکولی [خورنده و خورده شونده] است. یا فرمود: جناة ایدیهم لاتُ لغیر افواههم» یعنی: دسترنج زحمتکشان و رزمندگان، مال دهان خودشان است نه دهان دیگران. این هم جملهای از حضرت امیر (ع) در نهجالبلاغه است که میفرماید: من این منطق را قبول ندارم و این جامعه را دینی نمیدانم که عدهای کار کنند، جهاد کنند، مبارزه کنند، ولی عدهای دیگر بخورند. حضرت امیر (ع) میفرماید، این دقیقا خلاف مناطق ماست.
علی(ع) و شهر بیآرمان، حسن رحیمپور(ازغدی)، صص ۴۶-۴۷
سیدالشهداء در حج به یارانشان میفرمایند که بروید و همهی کسانی را که میشناسید، از بزرگان، مفسران قرآن، علما، اصحاب پیامبر، آدمهای نخبه، روشنفکران و هرکسی که جامعه به آنها توجه دارد الان در مراسم حج و در مکه است، همه را فرا بخوانید. من سخنان مهمی با آنان دارم. گروهی نزدیک به نهصد نفر از بزرگانی را که به مراسم حج آمده بودند، جمع کردند. بیش از دویست تن از اصحاب درجه یک پیغمبر (ص) در آن جمع بودند و عدهای نیز از تابعین، همان نسل دوم و سوم که پیغمبر (ص) را ندیده بودند، همه در منیٰ جمع شدند.
امام خطاب به بزرگان جهان اسلام میفرمایند:
این طاغوت، با ما کرد آنچه دیدید و میدانید؛ اما من سوالی از شما دارم؛ اگر درست میگویم، تصدیقم کنید و اگر خطا میگویم علیه من موضع بگیرید و در هیچ صورت، بیتفاوت نباشید. یا له یا علیه حرفی بزنید و موضع بگیرید.»
. خواهش میکنم در مفاد این خطبه دقت کنید که سخنرانی بسیار تکاندهندهای است. سیدالشهداء (ع) خطاب به علما و بزرگان جهان اسلام در مراسم حج و در قربانگاه منیٰ میگویند:
ای مردم، بزرگان، عبرت بگیرید از موعظهای که خداوند به اولیای خود در قرآن میفرماید. اگر شما خود را اولیای خدا میدانید و اگر دین دارید و مخاطب قرآن هستید؛ بیتفاوت نمانید و احساس تکلیف کنید. آیا ندیدهاید که خداوند در قرآن چندین بار به ون مسیحی و یهودی به شدت، حمله فرموده و آنها را توبیخ کرده است؟! که چرا مردان خدا در جامعه و در حکومت، بیعدالتی و فساد دیدند و سکوت کردند؟ چرا اعتراض و انتقاد نکردند و فریاد نکشیدند؟» سپس آیهای دیگر را تلاوت فرمود که نفرین میکند بر کسانی از بنیاسراییل که کافر شدند. چه کسانی؟ آنها که امر به معروف و نهی از منکر نکردند. تعبیر کفر میآورد و میفرماید:لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ»؛ یعنی چه بد عمل کردند.» سیدالشهداء (ع) به بزرگان و علما میفرمایند:
خداوند، علمای مسیحی، یهودی و ون ادیان قبل را چرا نکوهش کرد؟ کانوا یرونَ مِنَ الظَّلَمَة الَّذینَ بین اَظَهَرهِم المنکَر و الفساد»؛ ستمگرانی جلوی چشم آنها فساد میکردند و اینان میدیدند و سکوت میکردند و دم برنمیآوردند. لا ینهونهم عن ذلک»؛ بیطرف میایستادند و نگاه میکردند. خداوند، چنین کسانی را کافر خوانده و توبیخ کرده که چرا در برابر بیعدالتی و تبعیض و فساد در حکومت و جامعهی اسلامی ساکت هستید و همه چیز را توجیه و ماستمالی میکنید و رد میشوید؟ چرا سکوت کردهاید؟ اما میدانم که چرا نهی از منکر نمیکنید و سازش کردهاید. رغبةً فى ما کانوا ینالونَ مِنهُم و رهبةً ممّا.» عدهای از شما میخواهید سبیلتان را چرب کنند و عدهای از شما هم که سبیلتان را دود بدهند. عدهای طمع دارید و سفرهی چرب میخواهید تا بخورید و میگویید که چرا خودمان را به زحمت بیندازیم و با نهی از منکر و انتقاد و اعتراض، ریسک کنیم؟! فعلا که بساطمان رو به راه است و عدهای از شما نیز میترسید.»
متاسفانه فرهنگ رایج بین بسیاری از اصحاب پیامبر (ص) در آن دوران، همین شده بود و سیدالشهداء (ع) در اعتراض به آنان فرمود:
و کسی گفت ، چنین گفت: سفر سنگین است
باد با قافله دیریست که سر سنگین است
گفت: با زخم جگرکاه قدم باید سود
بر نمک پوش ترین راه قدم باید سود
گفت: ره خون جگر می دهد امشب همه را
آب در کاسه ی سر می دهد امشب همه را
سایه ها گزمه ی مرگند ، زبان بر بندید
بار - ان به کمینند - سبک تر بندید
مقصد آهسته بپرسید ، کسان می شنوند
پر مگویید که صاحب قفسان می شنوند
گردباد است که پیچیده به خود می خیزد
از پس گردنه ی کوه احد می خیزد
نه تگرگ است؛ که آتش ز فلک می جوشد
و ز خشکای لب رود نمک می جوشد
زنده ها از لب تف سوز عطش، دود شده
مرده ها در نفس باد نمک سود شده
دشت سر تا قدم از خون کسان رنگی است
و کسی گفت ، چنین گفت: سفر سنگین است
خسته ای گفت که زاریم ، ز ما در گذرید
هفت سر عائله داریم ، ز ما درگذرید
گفت: گفتند و شنیدم که گذر پر عسس است
تا نمک سود شدن فاصله یک جیغ رس است
چیست واگرد سفر جز دل سرد آوردن؟
سر بی دردسر خویش به درد آوردن
پای از این جاده بید که مه در پیش است
فتنه ی مادر فولاد زره در پیش است
پای از این جاده بید ، سلامت این است
نشنیدید که گفتند سفر سنگین است؟
و چنان رعد شنیدم که دلیری غرید
نه دلیری ؛ که از این بادیه شیری غرید
گفت: فریاد رسی گر نبود ما هستیم
نه بترسید ، کسی گر نبود ما هستیم
گفت: ماییم ز سر تا به شکم محو هدف
خنجری داریم بی تیغه و بی دسته به کف
نصف شب خفتن ما پاس دهی های شما
بعد از آن پاس دهی های شما خفتن ما
الغرض ماییم بیدار دل و سر هشیار
خنجر از کف نگذاریم مگر وقت فرار.
و کسی گفت: بخسپید ، فرج در پیش است
کربلا را بگذارید که حج در پیش است
گفت: ایام برات است ، مبادا بروید
وقت ذکر و صلوات است ، مبادا بروید
گفت ما از حضراتیم ، به ما تکیه کنید
مستجاب الدعواتیم ، به ما تکیه کنید
گفت: جنگ و جدل از مرد دعا مپسندید
ریگ در نعل فرو هشته ی ما مپسندید
بنشینید که آبی ز فراتی برسد
شاید از اهل کرم خمس و زکاتی برسد
سفره باید کرد . اما علم رفتن را
روضه باید خواند تا آب برد دشمن را
الغرض در همه ی قافله یک مرد نبود
یا اگر بود شایسته ی ناورد نبود
همه یخ های جهان را ، همه را سنجیدیم
مثل دل های فرو مرده ی ما سرد نبود
رنج اگر هست نه از جاده ، که از ماندن هاست
ورنه سر باخته را زحمت سر درد نبود
آه از آن شب - شب عصیان - که در این تنگ آباد
غیر آواز گره خورده ی شبگرد نبود
آه از آن پیکار کز هیبت دشمن ما را
طبل و سرنا و رجز بود و هماورد نبود
یادگار - آن علم سوخته - را گم کردیم
آخرین آتش افروخته را گم کردیم
در هفتاد رقم بتکده وا شد از نو
چارده کنگره ی طاق بنا شد از نو
آن چه آن پیر فرو هشت ، جوانان خوردند
گله را گرگ نید ، شبانان خوردند
بس که خمیازه گران گشت ، وضو باطل شد
جاده هم از نفس خسته ی ما منزل شد
باز ماییم و قدم سای به سر گشتن ها
مثل پژواک ، خجالت کش برگشتن ها
از خم محو ترین کوچه پدیدار شده
و به خال لبت ای دوست گرفتار شده »
و کسی گفت، چنین گفت: کسی می آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید »
محمدکاظم کاظمی
قصه سنگ و خشت/صص28-32
ابو علی سینا :
نیاز به این انسان (نبی و بیان کنننده ی شریعت الهی و ایدئولوژی انسانی) در بقای نوع انسان و در رسیدن انسان به کمال وجودی انسانی اش ، بسی بیشتر است از نیاز به رویانیدن مو بر ابروان و مقعر ساختن کف دو پا و منافعی دیگر از این قبیل که صرفا نافع در بقای نوع انسان اند بدون آنکه ضرورت بقای نوع ایجاب کند.
مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی/ج1(انسان و ایمان)/ص55
به نقل از نجات/نوشته بو علی سینا
ویلیام جیمز می گوید:
هر قدر انگیزه و محرک میلهای ما از این عالم سرچشمه گرفته باشد ، غالب میلها و آرزوهای ما از عالم ماورای طبیعت سرچشمه گرفته ، چرا که غالب آنها با حسابهای مادی جور در نمی آید.
این میلها چون وجود دارد باید پرورش یابد و اگر درست پرورش نیابد و مورد بهره برداری صحیح واقع نشود در یک مسیر انحرافی واقع می شود و زیانهای غیر قابل تصوری به بار می آورد ، همچنان که بت پرستی ها ، انسان پرستی ها ، طبیعت پرستی ها و هزاران پرسشهای دیگر معلول همین جریان است. اریک فروم می گوید:
هیچ کس نیست که نسبت به دینی نیازمند نباشد و حدودی برای جهت یابی و موضوعی برای دلبستگی خویش نخواهد. او خود ممکن است از مجموعه ی معتقداتش به عنوان دین ، ممتاز از عقاید غیر دینی آگاه نباشد و ممکن است برعکس فکر کند که هیچ دینی ندارد و معنای دلبستگی خود را به غایاتی ظاهرا غیر دینی مانند قدرت و پول یا کامیابی ، فقط نشانه علاقه به امور عملی و موافق مصلحت بداند. مسئله بر سر این نیست که انسان دین دارد یا ندارد ، بلکه این است که کدام دین» را دارد.
مقصود این روانشناس این است که انسان ، بدون تقدیس و بدون پرستش نمی تواند زندگی کند؛ فرضا خدای یگانه را نشناسد و نپرستد ، چیزی دیگر را به عنوان حقیقت برتر خواهد ساخت و او را موضوع ایمان و پرستش خود قرار خواهد داد.
پس چون ضرورت دارد بشر ایده و آرمان و ایمانی داشته باشد و از طرفی ایمان مذهبی تنها ایمانی است که قادر است بشر را زیر نفوذ واقعی خود قرار دهد و از طرف دیگر انسان به حکم سرشت خویش در جستجوی چیزی است که آن را تقدیس و پرستش کند ، تنها راه این است که ایمان مذهبی را تقویت کنیم.
قرآن کریم اولین کتابی است که اولا درکمال صراحت ، ایمان مذهبی را هماهنگ با دستگاه آفرینش خوانده است:
أَفَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ1
آیا آنها غیر از آیین خدا میطلبند؟! (آیین او همین اسلام است؛) و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند
و ثانیا ایمان مذهبی را جزء سرشت انسانها معرفی کرده است:
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا2
پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده
1.آل عمران/83
2.روم/30
مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی/ج1(انسان و ایمان)/صص36-38
علم کار انبیا را نمی کند؛اکنون مطالب را با بیانی رسا و فشرده از قول مرحوم شهید طهری بیان می کنیم:
علم در طبیعت تصرّف می کند و انبیا در انسان.
علم به ما ابزار می دهد ، انبیا به ما هدف می دهند.
علم به ما سرعت می دهد ، انبیا به ما جهت می دهد.
علم می گوید چه هست ، انبیا می گویند چه باید کرد.
علم تنها انقلاب بیرونی را طراحی می کند ، انبیا انقلاب از درون را.
علم گسترش می دهد ، انبیا بالا می برند.
شناخت ها و فکرها با هم تضاد دارند ولی انبیا همه در یک جهت هستند.
علم گاهی از خیال سر در می آورد ، یعنی انسان خیال می کند فهمیده ، بعد معلوم می شود که اصلا نفهمیده است ولی در وحی خیال راه ندارد.
در عصر کنونی ، روز به روز دامنه علم گسترش می یابد ولی هرگز از آمار جنایت کم نشده است.
آری ، علم لازم است همراه عمل باشد تا ارزشمند گردد ، چه علم دین و چه سایر علوم. علم به تنهایی مشکلی را حل نمی کند. شاید عالمی نویسنده ی کتاب اخلاقی هم باشد ، ولی وقتی عملی ندارد علم او ارزشی ندارد.
بنابراین ، علم انسان را نجات نخواهد داد و انسان ناچار است دستش را در دست انبیا بگذارد.
اصول عقائد اسلامی/محسن قرائتی/جلد 3(نبوت)/ص 28و29
عید غدیر ، بزرگترین و مبارک ترین عید مسلمونای جهان مبارک
به مناسبت این عید یه شعر معرکه رو بهتون تقدیم میکنم
حاضران به غایبان برسانند .
متن شعر
ها علىٌّ بشر کیف بشر
ربه فیه تجلى و ظهر
علة ال و لولاه لما
کانللعالم عین و اثر
و له ابدع ما تعقله
من عقول و نفوس و صور
فلک فى فلک فیه نجوم
صدف فى صدف فیه درر
ما رمى رمیة الا و کفى
ما غزا غزوة الا و ظفر
اغمد السیف متى قابله
کل من جرد سیف و شهر
اسد الله اذا صال و صاح
ابو الایتام اذا جاد و بر
حبه مبدء خلد و نعم
بغضه منشاء نار و سقر
لیس من اذنب یوما بامام
کیف من اشرک دهرا و کفر؟
کل من مات و لم یعرفه
موته موت حمار و بقر
خصمه ابغضه الله و لو
حمد الله و اثنى و شکر
من له صاحبة کاهراء
او سلیل کشبیر و شبر
عنه دیوان علوم و حکم
فیه طومار عظات و عبر
بو تراب و کنوز العالم
عنده نحو سفال و مدر
و هو النور و اما الشرکاء
کظلام و دخان و شرر
ایها الخصم تذکر سندا
متنه صح بنص و خبر
اذ اتى احمد فى خم غدیر
بعلى و على الرحل نبر
قال من کنت انا مولاه
فعلى له مولا و مفر
قبل تعیین وصى و وزیر
هل ترى فات نبى و هجر؟
من اتى فیه نصوص بخصوص
هل باجماع عوام ینکر؟
آیة الله و هل یجحد من
خصه الله بآى و سور؟
وده اوجب ما فى القران
اوجب الله علینا و امر
مدعى حب على و عِداه
مثلُ من انکر حقاً و اقرّ
شعر از ملامهرعلی تبریزی خویی با تلخیص
ترجمه و معنى ابیات:
ادامه مطلب
درباره این سایت